هیچستان

فردوسی بزرگ

بهزاد ساقرچيان
هیچستان

فردوسی بزرگ

چنین است رسم سرای سپنج 
گهی ناز و نوش و گهی درد و رنج

غم و شادمانی بباید کشید
ز هر شور و تلخی بباید چشید

چنین است کار جهان فریب
پس هر فرازی نهاده نشیب 


توی راه گم کرده را رهنمای
تویی برتر برترین یک خدای

مرا بین و چندی خرد ده مرا
هم اندیشه نیک و بد ده مرا

بیامرز رفته گناه مرا
ز کژی بکش دستگاه مرا

بگردان ز جانم بد روزگار
همان چاره دیو آموزگار

همه کام و پیروزی از کام تست
همه فر و دانایی از نام تست

نبندم دل اندر سرای سپنج
ننازم به تاج و نیازم به گنج

نماند به کس روز سختی نه رنج
نه آسانی و شادمانی نه گنج

همه رفتنی ایم و گیتی سپنج
چرا باید این درد و اندوه و رنج؟

گهی بر فراز و گهی در نشیب
گهی شادکامی گهی با نهیب

بزور جهان آفرین کردگار
بدیهیم کاووس پروردگار

بدان خواسته نیست ما را نیاز
که از جور و بیدادی آمد فراز

جهان را چو باران به بایستگی
روان را چو دانش به شایستگی

به بالا و دیدار و آهستگی
به بایستگی هم به شایستگی

دل از نور ایمان گر آکنده ای
ترا خامشی به که تو بنده ای 


وگر شهریاری و فرخنده ای
بود بنده ی پر هنر بنده ای

روانم روان تو را بی گمان
ببیند چو تنگ اندر آید زمان

روان تو از درد بی درد باد
همه رفتن ما به آورد باد

(خداوندگار مهر و ادب پارسی؛ فردوسی بزرگ)


برچسب‌ها: فردوسی بزرگ

تاريخ : دو شنبه 2 بهمن 1391 | 18:27 | نویسنده : بهزاد ساقرچيان |
لطفا از دیگر مطالب نیز دیدن فرمایید
صفحه قبل 1 2 3 4 5 ... 20 صفحه بعد
.: Weblog By He ches tan:.